تمام شب را خیره به در بودم

ساخت وبلاگ
حالا عشق شبیه به روپوش سفید دکتری در درمانگاه‌های قزوین بر تن توست. تو اما قرار نیست سر تکان دهی و تاسف بخوری.‌ قرار تو لبخند است و خوشی، قرار است خبر از آمدن فرزندی دهی که پدرش با دسته گل مریم و نرگس پشت اتاق عمل انتظارش را می‌کشد. الکل تو ضد عفونی کننده نیست.‌ تو الکل میوه داری که در سر سودای مستی و پرواز می‌پروراند. دیوارهای مطب تو پر از پیچک است.‌ پر از پیچک‌هایی که دور پاهای مجنون پیچیده و حالا تا تاب گیسوان لیلی‌اش قد کشیده. هیچ تابلوی حرف زدن ممنوعی نداری، تو همه را تشویق خواهی کرد به کلام، تو سخن از عشق می‌گویی و درمان دل بیمارانت می‌شود همین یک لبخند، همین صبوری، همین تسلیم در برابر تقدیری که برایت عشقی بزرگتر طلبید. باشد که علاج دل عشاق باشد سرنوشت تو. تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 11 مهر 1401 ساعت: 23:06

حالم شبیه به اوایل غروب جمعه‌ست، سرما خورده‌ام و گلویم متورم شده. نباید حرف بزنم، کلمه برایم سرفه می‌آورد. کسی نیست. تن ها بیرون از خانه، احتمالا کنار یک رود نشسته‌اند و جوجه سیخ می‌کنند. من تنها روی تخت دراز کشیده‌ام. اینترنت قطع است و آخرین بار تمام اطلاعات گوشی‌ام را در سیستم شرکت خالی کرده‌ام. کتاب کمی گیجی می‌آورد و حروف دور سرم می‌چرخد. نه کلمه سراغم می‌آید و نه من‌ می‌توانم سراغش را بگیرم. شهر اول نوار کاسکت است، خالی، بی صدا. به دراز کشیدن ادامه می‌دهم و یکهو به فکرم می‌خندم. فکرم می‌خواهد دایره بکشد نه دراز. پس هنوز زنده‌ام، هنوز فکر می‌کنم، هنوز می‌خندم. به سقف اتاق خیره می‌شوم و آهسته یک هعی از گلویم خارج می‌شود و پشت بندش می‌گویم این رورهام میگذره، بی خیال دختر! تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 11 مهر 1401 ساعت: 23:06